دکتر مهران داور: نقد ادبی و فلسفی



نقد کتاب چگونه رنج بکشیم»

   ✍ مهران داور

 همه انسان‌ها در زندگی دچار رنج و ملال می‌شوند. انسان‌ها   تنهایند؛ هم با خودشان درگیرند و هم با دیگران. فقط میزان و   کیفیت این تنهایی، رنج و ملال از انسانی به انسان دیگر تفاوت   دارد. از نظر شوپنهاور، انسان یا ملول است یا رنجور. اگر ملال     نباشد، رنج حتماً هست و اگر رنج و مصیبت نباشد، ملال هست.   اما با پیروی از قاعده‌ی حدِ میانه‌ی» ارسطو، شاید انسان بتواند خود را میان ملال و رنج طوری نگاه دارد که زندگی نسبتاً مطلوب‌تری داشته باشد، گرچه در طول زندگی از رنج می‌توان کاملاً رهید و نه از ملال.
زندگی انسان به گونه‌ای است که پس از هر رنجی، ملال می‌آید و پس از ملال، رنج و این تسلسل تا آخر عمر انسان ادامه دارد. به عبارتی، زندگی بشر از تاروپود رنج و ملال بافته شده است. رویارویی با نفسِ خود و مطالعه‌ی زندگی خود در سکوت و تنهایی و یافتن مشکلات، نواقص و مزایای نفسِ خویش است که می‌تواند انسان را از این دور باطل خارج و رها سازد. اما انسان از رویارویی و مواجهه با نفسِ خویش به شدت هراس دارد و به این علت از خلوت و تنهایی محض نیز به شدت می‌گریزد چون تنهایی و خلوتِ محض، او را ناخودآگاه با نفس خویش روبرو می‌کند.
کسانی که تاب و تحمل تنهایی و خلوت با خویش را دارند، بسیار قلیلند اما به قول سقراط: زندگی مطالعه‌نشده ارزش زیستن ندارد». آن‌چنان که پاسکال می‌گوید: انسان‌ها به این دلیل بدبخت هستند که نمی‌توانند به تنهایی در اتاق آرام بگیرند. اگر تلاش کنند که تنها در یک اتاق آرام بگیرند، تهی بودن زندگی را دقیقاً درک می‌کنند و حس می‌کنند ظرف‌هایی خالی‌اند که نمی‌توانند خالی بودنشان را تحمل کنند». در نتیجه، ما تمام مدت فقط می‌خواهیم حواس خود را از مواجهه با نفس خویش پرت کنیم و زمان‌مان را پر کنیم. از این‌رو، تمام کارهای انسان اساساً اشکالی از پرت کردن حواس هستند، تلاشی برای اینکه خودمان را از شر حسِ تهی‌بودن خلاص کنیم.
بشر از مواجهه با خودِ عریانِ خویش هراسان است و برای گریز از این هراس یا به دام ملال می‌افتد یا برای خلاصی از ملال، دچار رنج می‌شود؛ پس انسان به نوعی در حال فرار و گریز است، فراری بی‌امان از رویارویی با نفسِ خودش.»
راهِ رهایی از رنج و ملال چیست؟ کریستوفر همیلتون در کتاب چگونه رنج بکشیم؟» رنج را به چهار قسم تقسیم می‌کند و سعی می‌کند راه حل‌هایی برای هر یک ارائه دهد. رنج‌ها حاصل از چهار چیزند: حاصل از خانواده، عشق، بیماری، مرگ و مردن».
خانواده‌ها اکثراً می‌توانند صحنه‌ی درگیری و خشونت باشند و ذهن آدمی را تا آخر عمر دچار آسیب روانی کنند. پس، توصیه می‌شود اگر با اعضای خانواده‌ سازگار نیستید یا خاطره‌ی ناخوشی را در شما زنده می‌کنند، روابط‌تان را با ایشان قطع کنید یا بسیار کاهش دهید. این کار محترمانه‌ترین نوع برخورد و نوعی بخشودن است. چه در خانواده و چه در اجتماع، تلاش برای عوض کردن دیگران چندان منطقی نیست. شاید اعضاء خانواده اصلاً دل‌شان نخواهد تغییر کند. پس، باید سعی کنیم انسان‌ها و موقعیت‌ها را آن‌چنان که هستند بپذیریم؛ پذیرش دیگران کار بسیار سختی است، اما دست کم، کاری است که در اختیار خودمان است، حال آنکه تغییر دادنِ دیگران، دست ما نیست. فشارهای فرهنگی، اجتماعی و روانی بسیاری روی ما است که ما را مم به ایجاد روابط حسنه با خانواده‌مان می‌کند: باید در این موارد سنت‌شکنی کنیم؛ کاهش یا قطع رابطه، راه حل مثبتی است که می‌توان در موقعیتی بد انجام داد.
راهِ دیگرِ کاستن از رنجش‌ها، نوشتن» است؛ کاری که کافکا در مواجهه با آزارهای پدرش انجام می‌داد. اصلاً مسئله‌ی انتشار نوشته‌ها یا حتی درمیان گذاشتنِ آنها با دیگران در میان نیست. شما با این کار احساسات منفی خود را شناسایی و از ذهن خود تخلیه می‌کنید: فرایندی که بین شما و زندگی‌تان اندکی فاصله می‌اندازد. نوشتنِ تجربیات باعث می‌شود مسایل ساختار پیدا کنند و به این صورت، آنها را بهتر و قابل تحمل‌تر می‌سازد.
راینر ماریا ریلکه می‌گوید: تنهابودن چیز بدی نیست، فقط چون دشوار است، بد می‌نماید اما چون انسان را با نفسِ خودش مواجه می‌کند، خوب است. به درونِ خود رفتن و ساعت‌ها کسی را ندیدن، همان کاری است که آدم به عنوانِ یکی از راه‌های رهایی از رنج می‌تواند انجامش دهد.»
راهِ دیگری که برای رهایی از رنج توصیه شده است، توجه به طبیعت است: گیاهان، درختان، حیوانات، سنگ‌ها، آسمان و دریا اطرافمان هستند و این همه زیبایی بدون کوچکترین تلاشی از جانب ما حضور دارند، پس اگر خوب به طبیعت اطرافمان بنشینیم شاید این زیبائی‌ها غم و غصه‌مان را تسلیٰ بخشد.

علاوهبر موارد گفته‌شده، برخی دیگر از اقدامات برای کاهش رنج به عبارت زیرند: 

- سطح انتظارات خود را پایین بیاورید و کل زندگی را جدی نگیرید و خودتان را حسابی بشکنید؛ غرور باعث رنجِ بیشتر از وقایع می‌شود.
- خود را دلقکِ نمایشِ زندگی تصور کنید تا بتوانید از رنج‌های زندگی‌تان بکاهید (خودشکستن).
- آن‌طور که ارسطو می‌گوید: اختیار کردن دوست راستین یعنی آن دوست مراقب و به فکر حال آدم است، نه به دلیلِ فایده یا لذتی که برایش به همراه دارد».
- رواقی‌زیستن در دنیای امروزی نیز راه دیگر رهایی از رنج معرفی شده است. آن‌طور که فوندانوس می‌گوید: با چیزهای کوچک خوشحال شویم و راضی باشیم و ساده‌زیستی را بیاموزیم - مثلاً چندان دغدغه‌ی آن‌چه می‌خوریم و می‌نوشیم را نداشته باشیم. یاد بگیریم بدون نیاز به متعلقات اضافی زندگی کنیم».
سنکا هم در باب رهایی از رنج می‌گوید: تلاش کنیم محدودیت‌های خودمان را بشناسیم تا مسئولیت کارهایی را به عهده نگیریم که فراتر از توانایی‌مان هستند، چون در این صورت، احتمالِ شکست زیاد است و پیامد این شکست هم احتمالاً خشم خواهد بود.
اما چرا باید رنجِ حاصل از بیماری‌ها را تحمل کنیم؟ اگر هوشمند باشیم، می‌فهمیم بیماری‌ها، اکثر اوقات به زندگی ما معنا می‌دهند.
اگر تمام مدت سالم و سرحال باشیم و به هرچه می‌خواهیم برسیم، غرّه و ازخودراضی می‌شویم. این زندگیِ بدون مشکل، شما را نسبت به دیگران بی‌تفاوت و بی‌احساس می‌کند. بیماری همیشه هم بد نیست و همیشه لازم نیست از آن بترسیم.
ویلیام هزلیت در بابِ رنجِ حاصل از مرگ می‌گوید: زندگیِ سرشار از عمل و خطر، وحشتِ مرگ را تخفیف می‌دهد».
از راه‌های دیگرِ کاهش رنج از مرگ می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
- در اعتقادات‌تان منعطف باشید و هر از چند گاه بازنگری‌شان کنید.
- خودتان را در میان رنج‌های مختلف تصور کنید و بپرسید که چطور می‌توانید به سازنده‌ترین شکل ممکن واکنش نشان دهید. به قول کارل پوپر: دنیا سراسر حل مسئله است.» پس، همیشه آماده‌ی رخ دادن انواع و اقسامِ گرفتاری‌ها، بلایا، مصیبت‌ها، رنج‌ها در زندگی باشید تا قدرت مانور و واکنش مناسب در برابر آن‌ها را در ذهن‌تان آماده و در دسترس داشته باشید.
- چون ادبیات و رمان‌ها» حکایاتی از رنج‌های بشری هستند، مطالعه‌ی آنها برای انعطاف در زندگی و تسکین درد و رنج توصیه شده است.
باز به توصیه‌ای از سنکا اشاره می‌کنیم که می‌گوید: بروید پیاده‌روی، بهورید، بنوشید و به طور کلی با خودتان مهربان باشید و در زندگی به خودتان سخت نگیرید».
این را در نظر داشته باشید که هر شری می‌تواند خیری دربرداشته باشد.» پس، در زندگی زیاد نگران اتفاقاتی که ظاهر شر دارند، نباشید.

رنج، درکی از مسایل به انسان می‌بخشد که ارزش آن با هیچ دستاوردی قابل قیاس نیست. رنج بخشی از میراث بشر در مقام یک انسان است که نباید آن را جدا و بیگانه به شمار آورد.
از نظرِ نیچه‌ی نهیلیست هم زندگی بدون رنج و مصیبت معنایی ندارد، این رنج» است که از انسان، اَبَرانسان» خواهد ساخت».

 


نقد رمان سلاخ‌خانه‌ی شماره‌‌ پنج»
 
✍ مهران داور 
 
کتاب سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج» رمانی است پست‌مدرن و گروتسک که در تلفیق واقعیت و تخیل با چاشنی طنز به حقارت بشریٌت در تمامی زمان‌ها ومکان‌ها به روایت وقایع تاریخی، جنگی و اجتماعی می‌پردازد. 
قهرمان اثر، مسافری است که از زمانی به زمان‌های دیگر در گذشته، حال و آینده و به مکان‌های مختلفِ واقعی و تخیلی در خاطرات نویسنده کتاب در لفافه‌ای از طنز و در لایه‌های شکسته و بریده‌بریده اما باانسجام کافی و روان به حرکت می‌پردازد و مخاطب را با خود به این سو و آن سو می‌کشاند.
کورت ونه‌گات، در رمانش کل بشریًت را فارق از نژاد، کشور، زمان و مکان به نقد می‌کشد. به طنز کشیدن رمان از آن رو است که نویسنده، راهی جزخندیدن در رویارویی به واقعیت‌های بشرِ مفلوک، بی‌رحم و بی‌اندیشه نمی‌یابد. وی از مکتب اصالت وجود در پذیرش جبر زمانه، به رسم روزگار و همان‌گونه که هست، بهره می‌گیرد؛ زندگی همین است دیگر»، انسان تسلیم شرایط محیط اطراف خویش است. به نظر وی، آدم‌ها سواربر قطار سرنوشت بر روی ریل‌هایی که به ناکجاآباد می‌روند این سو و آن سو می‌شوند، بدون اینکه بخواهند یا بدانند که کجا می‌روند. آری، سرنوشت این‌چنین است: آدم‌ها همچون ساس‌هایی داخل گوی چسبناکی از کهربا گرفتار آمده‌اند، چون بشر چاره‌ای جز بودن» و وجود داشتن» ندارد و با اصالت وجودی احاطه، و بدون آنکه خود بخواهد به این دنیا پرتاب شده است و به حکم همین جبر، به موجودی همانند می‌شود که سرش داخل گویی فولادی قرارگرفته‌است که دو متر جلوتر از خود را بیشتر نمی‌بیند، چرا که انسان بسیار حقیر است چه آلمانی باشد، چه آمریکایی یا از هر کجای دیگری - هیچ فرقی نمی‌کند. 
ونه‌گات، عقاید ماتریالیستی خود را در کتاب به نمایش می‌گذارد: تا وقتی کسی زنده است با او کار داریم و می‌توانیم رفتارش را تحسین یا نکوهش کنیم، اما وقتی انسان بمیرد، دیگر هیچ‌کاری با او نیست.»، مرگ را جز تابش نوری بنفش، همهمه‌ای مختصر و سپس هیچ‌شدن» تصویر می‌کند و مردمی را که در مقابل مشکلات زندگی دست به دامان دعا وعبادت» می‌شوند تا آرامش یابند، دستاویز طنز خود قرار می‌دهد، چون به قول او انسان بلوغ نیافته است و آدم‌ها یا کودک» هستند یا سالمند» (والد)، اما هیچ‌گاه بالغ نیستند: انسان نیمی نوزاد است و نیمی سالمند.»، پس، از بشر ناامید می‌شود؛ او انسان را گرگ انسان می‌داند که هرجا و هر زمان فرصتی دست دهد به خشونت می‌پردازد. او که خود شاهد جنایات بی‌نظیر هموطنان آمریکایی خود در کشتار ۱۳۴۰۰۰ نفری شهر درسدن آلمان بوده، بین آدم‌ها مطلقاً تفاوتی نمی‌بیند و به نظرش در دنیا آدم بد، مضحک و یا نفرت‌انگیز پیدا می‌شود و ذات انسان را از بدی و خشونت مبرا نمی‌داند، همان‌گونه که به بمباران و کشتار جمعی مردم ژاپن با بمب اتمیِ آمریکایی‌ها اشاره می‌کند، گرچه این خود نمایانگر این است که آمریکایی‌ها بیش از هر ملت دیگری در نقد خود آزادند. 
ونه‌گات، بشر را به دروغگویی برای امیدوارکردن دیگران متهم می‌کند؛ روانپزشکی» را زیر سوال می‌برد و عامل مشکلات بشر را تمدن غرب می‌داند و بشر را به بی‌فکری و تهی‌بودن از معنای زندگی متهم می‌کند، بشر امروزی را موجودی بسیار سطحی‌نگر، شهوت‌پرست، مادی و مبتذل و جنسیت‌زده می‌خواند. هر چیز مبتذلی ارزشمند است و غیر از آن، نمادِعقب‌افتادگی»؛ او انسان را تقریباًاز هر نظر در حال سقوط می‌بیند به‌طوری‌که تحولات اقتصادی آمریکا را نیز باشعری طنز آلود به نقدمی‌کشد. آمریکاییان و متفقین همان رویکرد خشونت‌آمیزی را در جنگ وپس از آن داشتند که هیتلر و سران نازی؛ وهیچ فرقی بین آن‌ها نیست. وی فرزندآوری راظلمی بزرگ در حق آدمیانی می‌داند که متولد می‌شوند و مجبورند تا این دنیای دهشتناک را از نو تجربه کنند.
ونه‌گات گرچه رویکرد آخرامانی نسبت به زمین وانسان دارد، انجیل، مسیح وحواریون رابه طنز می‌کشد.
نویسنده به پیشگویی‌هایی می‌پردازد، منجمله اینکه آمریکا در آینده در جنگ با چین به بیست کشور کوچک تقسیم می‌شود تا بعد از آن برای صلح جهانی خطری ایجاد نکند و اینگونه به مخاطبان خود امید می‌دهد. تشکیل اتحادیه‌ اروپا نیز یکی دیگر از پیش‌گویی‌های اوبوده است.
قهرمان رمان، وقایع جنگ را که شاهدش بوده، نقل می‌کند و پس از جنگ در بیمارستان روانی بستری می‌شود. وی به خاطر تحمل فشار ناشی ازرفتار آدم‌ها، دنیای فضایی-تخیلی به نام ترالفامادور را در ذهنش می‌آفریندتا در مواجهه با واقعیت‌های جنگ به آن دنیای خیالی که ساکنانی نیک‌سرشت دارد، پناه برد. 
ونه‌گات به مخاطب توصیه می‌کند که بر چشمان خود عینک نقادی بزند تا جهان اطراف خود رابدون انکار وتحریف ببیند؛ همان‌گونه که هست.
کورت ونه‌گات در این رمان به خوبی از استعاره و کنایه، تشبیه و تشخص و روابط علت و معلولی و منطق در رمان‌نویسی استفاده کرده و از خود چهره‌ای ماندگار برجای گذاشته است.

عنوان مقاله: تحلیل گفتمان صدا در رادیو جوان 
 
پژوهشگر: دکتر مهران داور 
محل ارائه مقاله: ششمین اجلاس جهانی صدا- صدا و سیما
ثبت: شماره ۱۳۵ نشریه مقالات اجلاس جهانی صدا، ۱۳۹۸، ص. ۱۴۰
 
چکیده:
رادیو به عنوان رسانه‌ای شنیداری، به دلیل در دسترس بودن، تمرکز بر شنیدن و قابلیت حمل آن بیش از سایر وسایل ارتباط جمعی مورد توجه عام و خاص می‌باشد. مهمترین عامل ارتباط‌دهنده‌ی رادیو با جامعه و مخاطبان آن، چیزی نیست جز زبان. زبان با دستور زبان، واژگان کاربردی آن و با علم زبان‌شناسی برای ایجاد رابطه بین رادیو و مردم درهم آمیخته است. زبان، اولین وسیله برای هر نوع گفتمانی محسوب می‌گردد. در جوامع پیشرفته‌ی امروزی، گفتمان به هر عنوانی که صورت بگیرد اهمیت حیاتی دارد؛ چه گفتمان‌های ساده عامیانه روزانه با مردم در سطح جامعه و چه گفتمان‌های تخصصی در زمینه‌های مختلف ادبی، علمی، ی و غیره. گفتمان صحیح، فنی است که اشخاص مسلط به آن را از گرفتاری‌ها و ناآرامی‌های حاصل از ارتباطات اجتماعی می‌رهاند و عامل جذابیت گوینده در نزد مخاطب می‌گردد. 
تحلیل گفتمان در متون رادیویی، اگر نقشمند باشد و بر اصول نظام‌مندی همچون رویکرد هایدی بنیان نهاده‌شده‌باشد، می‌تواند نقش اصلی خود که ایجاد روابط بینافردی با جامعه است را به بهترین وجه ایفا نماید. این مقاله به نقش تحلیل گفتمان و کاربرد فرانقش‌های زبانی در سنجش عملکرد رادیو جوان» صدای جمهوری اسلامی ایران، به عنوان نمونه‌‌ای بهینه‌ساخت در میان سایر رادیو‌ها می‌پردازد.
 
کلیدواژه‌ها: تحلیل گفتمان، متون رادیویی، نقش‌گرایی، فرانقش‌ بینافردی، رادیو جوان

  نقدی روانشناختی به رمان ناتورِ دشت» 
 
✍ مهران داور
 
سالینجر در رمان ناتورِ دشت» بخشی از خاطرات زندگی خود را در قالب هولدن، نوجوانی ۱۷ ساله فرافکنی می‌کند. همه‌چیز تغییر می‌کند الا خودِ تغییر»، اما هولدن توانایی پذیرش تغییرات زندگی را نیاموخته‌است و علی‌رغم مطالعات زیادش، با یک ناکامی در زندگی، دچار تضادهای درونی می‌گردد که منجر به بستری شدنش در مرکز روانکاوی می‌شود.
قهرمان داستان دچار بدبینی و تنفر، شک و پارانویا، بی‌حسی عاطفی، بی‌حوصلگی، بیقراری و سایر نشانگان افسردگی حاد است. مانند افسردگان، همیشه در تاریکی هوا کارهایش را انجام می‌دهد. او در دروسش ناکام، از مدرسه اخراج می‌شود و وقتی ناکامی‌ها زیاد شوند، افسردگی از راه می‌رسد. او نمی‌داند که زندگی بدون رنج، مصیبت و گرفتاری و حتی ملال، معنای خود را از دست می‌دهد. زندگی را باید با تمامی مصیبت‌هایش پذیرفت و در آغوش گرفت.
سالینجر که خود دچار شوکِ پس از ضربه‌ی ناشی از حضور در جبهه‌ی جنگ است و گه‌گاه دچار تشنجات ناشی از آن می‌شود، مردم‌گریز است؛ جهنمِ او دیگرانند»؛ دیگران روند عادی زندگی را برای وی غیرممکن می‌سازند. پس، همیشه سعی دارد با گریز از مردم، در محیطی طبیعی در دل جنگل اما کاملاً به دور از دیگران زندگی کند. هولدن جامعه‌ی تکنولوژی‌زده و مدرن را عامل اصلی گرفتاری‌ها و انحرافات بشر می‌داند.
به جز معدودی همچون: خواهر و برادرانش، اردک‌ها و ماهی‌ها، مسیح، مردِ گورخواب، ن راهبه (که در ذهنش عاری از هرگونه انحراف هستند) و شخصیت گتسبی بزرگ که مانند خودش از انحرافِ جنسی اطرافیانش بیزار بود، تقریباً از هرچیز و هر کس دیگری متنفر است، حتی از والدینش که به زعم او، بیشتر مشغول به خودشان هستند و توجه کافی به فرزندانشان ندارند. تنها، نوشتن و نویسندگی است که حال او را خوب می‌کند و می‌تواند خشم، عصبانیت و حالات منفی را از ذهنش دور کند.
ناتورِ دشت، حکایت ذهنی تنها، افسرده و مستاصل است که واقعیت‌های جامعه‌ی مدرن امروزی را به نقد می‌کشد. دنیای مدرن را عامل انحراف بشریت می‌داند تا جائی‌که حتی به نویسندگان بزرگ کلاسیک و آثارشان منجمله دیوید کاپرفیلدِ» دیکنز، وداع با اسلحه»ی همینگوی، رومئو و ژولیتِ شکسپیر، کتب مقدس و حتی زبان انگلیسی رایج و کلاسیک می‌شورد و نوع نوشتار جدید خود در رمان را گونه‌ای سنت‌شکنانه و جدیدی از زبان رمان می‌خواند. سالینجر در انتهای کتابش حتی به روانکاویِ» مدرن هم می‌تازد و در برابرش تازیانه‌ی نقد را فراموش نمی‌کند چون پس از یک‌سال از بستری‌شدنش در مرکز روانکاوی تازه مخاطب شاهد این حدیثِ نفسِ تیره، تاریک و افسرده است که آن را در قالب یک رمان خوانده است. روانکاوی و روانپزشکی مدرن در این یک‌سال بستری، عاجز از شنیدن صدای او بوده‌اند. 
از طرفی، سالینجر، مخاطب را با واقعیت‌های کریه دنیای مدرن روبرو می‌کند که مملو از آدم‌های دروغگو، رذل، بی‌صداقتی، رفتارهای تکراری، روزمرگی و روزمُردگی، زندگی پرشتاب و پر زرق و برقِ توخالی هستند که گریزی از آن‌ها نیست و چاره‌ای جز پذیرش آنچه هست، ندارد.
اکنون قهرمان داستان می‌خواهد بر لبه‌ی پرتگاهِ این مغاکِ پُرفساد بایستد و از کودکان معصوم دنیا نگهبانی کند و از سقوطشان در ورطه‌ی انحراف جلوگیری کند؛ بی‌خبر از آنکه دیری‌ست خود در این ژرفنا سقوط کرده‌است. اما مخاطب می‌تواند از دریچه‌‌ی ذهنِ دنیایِ هولدن به اعماق و غایتِ جوامع مدرن و پست‌مدرن که چیزی جز پوچیِ نَفْسِ انسان نیست، بنگرد و از روزمرگی و انحرافات بگریزد.
در نهایت، هولدن به جای فرار از خویشتن، مانند اردک‌هایی که در سرمای زمستانِ واقعیت‌ها به لانه‌های خود پناه می‌برند، یا همانند ماهی‌های استخر که در برابر سرمای آب‌های یخ‌زده به اعماق آب امان می‌برند، او نیز از شرِ شرارت‌های دنیای واقعی به درون ذهن خود و خانه‌ی والدینش پناه می‌برد، هرچند خوشایندش نیست. 
واقعیتِ وجود» و بودن» همین است که هست؛ چه بخواهیم، چه نخواهیم. زندگی را باید با همه‌ی رنج و مصیبت‌هایش پذیرفت. ما ناخواسته به این زندگی پرتاب شده‌ایم، پس باید رو در روی واقعیت‌های تلخ آن بایستیم و از مسئولیت و تعهد خویش در برابر زندگی سر باز نزنیم، چون حدود آزادی ما همین است و گریزی از این مسئولیتِ خطیر نیست. گرچه بیرون از خانه، سرما و ناجوانمردی هست و خانه نیز پرهیاهوست، اما در نهایت چاره‌ای نیست جز پناه‌بردن به همان خانه و همان ذهنِ درون».

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آسا وبلاگ همه چیز علی هاشمی چمگردانی a MUSIC CRAZY from DAGHAN PLANET 《خَِطَِاَِ دَِرَِ اَِتَِصَِاَِلَِ بَِہَِ زَِنَِدَِگَِیَِ》 تورهای خارجی دراصفهان الکتروبو | علم به زبان ساده حقوق پنل مدیریتی ارتباط با مشتری انی فایل